معنی سفره گسترده

حل جدول

لغت نامه دهخدا

گسترده

گسترده. [گ ُ ت َ دَ / دِ] (ن مف) پهن کرده. منبسط. (تفلیسی). پهن شده:
من ایران نخواهم نه خاور نه چین
نه شاهی نه گسترده روی زمین.
فردوسی.
بهر جای گسترده بد کار دیو
بریده دل از ترس کیهان خدیو.
فردوسی.
از بسی پر ملک گسترده زیر پای حاج
حاج زیر پای فرش سندس الوان دیده اند.
خاقانی.
|| مفروش. فرش شده: قصرشیرین، دهی است بزرگ و باره ای دارد از سنگ و اندر وی یکی ایوان است از سنگ مرمر گسترده. (حدود العالم). حمص، شهری است بزرگ و خرم و آبادان و همه ٔ راههای ایشان به سنگ گسترده است. (حدود العالم).


سفره

سفره. [س ُ رَ / رِ] (اِ) گنابادی «سفره » گیلکی «سوفره »؛ پارچه گسترده که بر آن خوردنی و نوشیدنی نهند، دستارخوان. (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین). دستارخوان. (آنندراج) (دهار):
بگسترده بر سفره بر نان نرم
یکی گور بریان بیاورد گرم.
فردوسی.
شام ار دهد بمن دهدم خجلت
هم نقمتست سفره ٔ ناهارش.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 208).
شمشیر تو خوانی نهد از بهر دد و دام
کز کاسه ٔ سر کاسه بود سفره ٔ خوان را.
انوری.
بر سفره هرآنکه خورد حلوا
چون سفره شود رسن بگردن.
مجیر بیلقانی.
بسفر سفره گزین خونچه مخواه
مرد خوان باش غم خانه مخور.
خاقانی.
از چشم زیبق آرم و در گوش ریزمش
تا نشنوم زسفره ٔ دونان صلای نان.
خاقانی.
تا که سفره ٔ روی او پنهان شود
تا نگین حلقه ٔ خوبان شود.
مولوی.
ادیم زمین سفره ٔ عام اوست.
سعدی.
گر نباشد بدعوتی سفره
میشود او دراز خوان هموار.
نظام قاری.
هرچه بر سفره و خوان تو نهند
هرچه در کام و دهان تو نهند.
جامی.
- امثال:
باز فلان سفره اش را باز کرد.
جان پدر تو سفره ٔ بی نان ندیده ای.
سفره اش همیشه پهن است.
سفره رنگین کن است.
سفره ٔ نیفتاده بوی مشک میدهد.
سفره ٔ نیفتاده یک عیب دارد، سفره ٔ افتاده هزار عیب.
فلان باز سفره اش را گشود.
نان خود را بر سر سفره ٔ مردم مخور.
هیچ سفره یک نانه نباشد.
|| طعام مسافر. (دهار) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب). || توشه دان و توشه دان مسافر. (منتهی الارب).

سفره. [س َ ف َ رَ] (ع اِ) نویسندگان. ج ِ سافر است. (منتهی الارب) (آنندراج). || فرشتگان که اعمال بندگان را نگاهدارند. (منتهی الارب) (آنندراج). || مقعد که مخرج غائط است. (غیاث) (آنندراج).

فرهنگ فارسی هوشیار

گسترده

(اسم) پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است.


سفره

پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند

تعبیر خواب

سفره

اگر کسی بیند سفره نو داشت، دلیل است مال و نعمت یابد و کنیزکی صاحب جمال بخرد. اگر آن سفره چرکین بود، دلیل که آن کنیز زشت بود. اگر بیند سفره پرنان و نعمت داشت، دلیل است از کنیزک منفعت یابد. - محمد بن سیرین

دیدن سفره درخواب، دلیل بر سفری بود با منفعت و هر چند سفره در خواب نیکوتر و بزرگتر بیند، دلیل که منفعت آن بیشتر بود. اگر کوچک و تهی بیند، دلیل است که منفعت آن کمتر باشد. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

فرهنگ معین

سفره

(سُ رِ) [ع. سُفَره] (اِ.) پارچه ای که هنگام غذا خوردن، خوردنی ها را روی آن می چینند.، ~ ابوالفضل سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است.،~ عقد سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و شمعدا


گسترده

(گُ تَ دِ) (ص مف.) پهن کرده، پهن شده.

مترادف و متضاد زبان فارسی

گسترده

بسیط، پخش، پهن، پهناور، شایع، عریض، مبسوط، منبسط، وسیع

فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

گسترده

Weitverbreitet [adjective]

فرهنگ عمید

گسترده

پهن‌شده،

معادل ابجد

سفره گسترده

1034

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری